زندگی سیاسی از دیدگاه هانا آرنت

ترجمه‌: نوید فردوسی‌پور و رضا علوی
ترجمه‌: نوید فردوسی‌پور و رضا علوی

در این درس‌گفتار می‌خواهم دربارۀ هر دو کتاب «وضع بشر» و «خاستگاه تمامیت‌خواهی» صحبت کنم. با برخی مفاهیم کتاب «وضع بشر» آغاز می‌کنم. از نظر آرنت مهم است که دربارۀ «وضع بشر» صحبت کنیم نه «ماهیت بشر». چرا که انسان فاقد ماهیت وجودی ثابت در طول زمان است، ما بر محیطمان تأثیر می‌گذاریم و در ارتباطی دوطرفه از محیط تأثیر می‌پذیریم.

ماهیت بشر فاقد جوهره‌ای بنیادین است چرا که ما همواره در حال شکل‌دادن محیطمان هستیم و توسط محیط شکل می‌گیریم. همۀ ما در وضع بشریِ یکسانی سهیم هستیم، اما هیچ نوع نگاه از بالا و فراتاریخی به ماهیتی تغییرناپذیر وجود ندارد. احتمالاً این مفهوم برایمان آشناست؛ زیرا مفهومی است که برخی از مباحث هگل و مارکس در‌بارۀ نحوۀ شکل‌گیری انسان‌ها در محیط را شامل می‌شود. برای آرنت هم «کیستی» انسان بیشتر اهمیت دارد تا «چیستی» او. ما سعی می‌کنیم هم خود و هم دیگران را تعریف کنیم.

آرنت وضعیت بشر را با واژۀ لاتین زندگی عملی (vita activa) مشخص می‌کند. می‌توان گفت که زندگی عملی سه سطح اولیه دارد. اولین سطح آن زحمت (labor) است. زحمت به فعالیت‌های مربوط به فرایندهای زیستی، خَلق و حفظ زندگی و تأمین نیازهای جسمی اشاره دارد. سطح دوم کار (work) است که فعالیت‌هایی از منظر زندگی انسانی است ]یعنی فعالیت‌هایی فراتر از سطح حیوانی[؛ چیزهایی که خلق می‌کنیم، نوع محیط یا دنیای مادی‌ای که به وجود می‌آوریم؛ بنابراین به معنایی که آرنت به کار می‌برد این گلدان حاصل کار است نه زحمت. او از واژه‌های «زحمت» و «کار» به‌صورت کاملاً ویژه‌ای استفاده می‌کند. از دید آرنت هنر نیز نمایشی از کار است.

سطح سوم زندگی عملی، کنش (action) است که به فعالیت‌هایی در رابطه ‌با زندگی اجتماعی انسان اشاره دارد. زندگی کنش‌ورزانه به طور جمعی و متکثر توسط انسان‌ها انجام می‌شود. «حیات متفکرانه» و «حیات سیاسی» بخشی از این حوزه از کنش است. از نظر آرنت تفکر، کنش محسوب می‌شود و کنش بالاترین فعالیت سیاسی است. آنچه انسان‌ها را متمایز می‌کند همان ظرفیتی است که ارسطو آن را حیوان سیاسی می‌نامد.

بیایید این ایدۀ زندگی عملی را به خاستگاه تمامیت‌خواهی مرتبط کنیم؛ زیرا در این متن به نظر می‌رسد آرنت به‌شدت نگران است چالش‌های زندگی کنش‌ورزانه، کنش سیاسی حقیقی و مواجهه با همدیگر را، رها کنیم و به‌تدریج به آسودگیِ پذیرفتنِ وضعیت موجود تن بدهیم و بگذاریم تکانه‌های ابتدایی‌تر زندگی بر ما چیره شوند.

آرنت توضیح می‌دهد که چگونه انزوا یکی از خاستگاه‌های تمامیت‌خواهی است. وقتی فضای سیاسی زندگی که برای او به معنای همکاری با یکدیگر برای رسیدن به هدفی مشترک است، از بین می‌رود، کم‌کم خودمان را در مقابل یکدیگر قرار می‌دهیم و به لحاظ سیاسی احساس تنهایی می‌کنیم. ]در چنین شرایطی [ نمی‌خواهیم راجع به سیاست با یکدیگر صحبت کنیم، احساس نمی‌کنیم سیاسی بودن برایمان مهم است و در مقابل تغییر وضع موجود احساس ناتوانی می‌کنیم. او در صفحات ۴۷۵-۴۷۴ می‌گوید که این انزوا در حوزۀ مسائل سیاسی می‌تواند باعث ایجاد احساس تنهایی در همۀ ابعاد زندگی انسان شود.

او معتقد است تجربۀ متعلق نبودن به جهان، زمینۀ اصلی ترس است. در صفحه ۴۷۸ اشاره می‌کند که این احساس تنهایی و انزوا، شاید به طور متناقضی، تجربۀ مشترکِ توده‌هایی است که مرتباً در حال بزرگ‌تر شدن هستند. توده‌ها چیستند و چگونه است که هم‌زمان با زیستن در میانشان احساس تنهایی و انزوای مفرط می‌کنیم؟

منظور آرنت از توده، جماعتی است که کنار هم قرار گرفتنشان بر اساس احساس علایق یا اهداف مشترک نبوده است. در واقع ممکن است علایق و اهداف مشترکی داشته باشند، اما خودشان را بر اساس این مشترکات نمی‌شناسند. او توضیح می‌دهد که چگونه هم جنبش‌های نازی و هم کمونیستی، اعضایی را از تودۀ مردمی که ظاهراً بی‌طرف بودند به خدمت می‌گرفتند. این‌ها افرادی بودند که احزاب اصلی از آن‌ها چشم‌پوشی کرده بودند، چراکه بی‌طرف بودند و از فرط تنبلی انگیزه‌ای هم نداشتند. می‌دانم احتمالاً تاکنون متوجه برخی شباهت‌های نگران‌کننده با وضعیت کنونی شده‌اید و در آینده هم بیشتر متوجه چنین مسائلی خواهید شد. آرنت در اینجا می‌کوشد دریابد که چگونه آلمان در دهۀ ۱۹۳۰ تبدیل به سنگر حزب نازی شد؛ درحالی‌که قبلاً در آنجا جمهوری وجود داشت.

اینجا مشتی نمونۀ خروار از برداشت‌های او ذکر می‌شود. او می‌گوید جنبش‌های تمامیت‌خواه به توهمات جامعۀ مردم‌سالار پایان می‌دهند و به طور خاص دو گزینه وجود دارد که او در صفحه ۳۱۳ به آن‌ها می‌پردازد. اولین گزینه این توهم است که مردم به‌عنوان اکثریت، نقشی فعال در دولت ایفا می‌کنند. درحالی‌که در واقعیت، مردم‌سالاری بر پایۀ قوانینی کار می‌کند که فقط اقلیت آن‌ها را به‌طورجدی به رسمیت می‌شناسد.

بنابراین، برخلاف آنچه وانمود می‌شود، در جامعۀ مردم‌سالار حاکمیت اکثریت وجود ندارد. توهم دوم این است که توده‌های بی‌اعتنا، یعنی کسانی که فاقد دغدغۀ سیاسی هستند، اهمیتی ندارند. افراد زیادی وجود دارند که واقعاً وابستگی قوی سیاسی ندارند و به‌نوعی غیرسیاسی محسوب می‌شوند. آن‌ها فعالیت سیاسی نمی‌کنند و تمایلی هم ندارند که درباره‌اش بحث کنند.

جامعۀ مردم‌سالار با این توهم کار می‌کرد که چنین افرادی اهمیتی ندارند؛ اما در واقع جنبش‌های تمامیت‌خواهی مانند جنبش سوسیال ناسیونال تشخیص دادند که چنین افرادی به دلیل احساس انزوا و تنهایی می‌توانند برای پروژه‌های تمامیت‌خواهانه به کار گرفته شوند. در دموکراسی یکی از اولین نشانه‌های فروپاشی نظام حزبی، عضو نگرفتن از نسل‌های جوان است. زمانی که نسل جوان‌تر پا به سن می‌گذارد، به خود می‌گوید سیاست چه ارتباطی به من دارد؟ من را به سیاست چه‌کار!

گزینۀ دیگر فقدان حمایت خاموش توده‌های سازمان‌نیافته است. کم‌کم توده‌ای از افراد خشمگینی که ظاهراً هیچ وجه مشترکی ندارند به وجود می‌آید. ولی در واقع آن طور که آرنت در صفحه ۳۱۵ توضیح می‌دهد این توده‌ها بر این باورند که اعضای احزاب محکوم به فنا هستند و قدرت‌های حاکم، حاکمان احمق و متقلب هستند.

خشم ناشی از خودمحوری توده‌ها، همگام با بی‌توجهی فزاینده به حفظ بقایشان به وجود می‌آید. توده‌ها به‌نوعی کنترلشان را از دست می‌دهند و شروع به تخریب خود و دیگرانی می‌کنند که در اطرافشان هستند و مشکلی هم با از بین ‌بردن خودشان ندارند. این شرایط برای تمامیت‌خواهی بسیار خطرناک است. آرنت در صفحۀ ۴۶۰ خلاصه‌ای بسیار مفید دربارۀ حکومت‌های تمامیت‌خواه ارائه می‌دهد.

چنین حکومت‌هایی، طبقات را به توده‌ها تبدیل می‌کنند و جنبش توده‌ای هم جایگزین نظام حزبی می‌شود. مهم‌تر از همه آرنت می‌گوید خاستگاه تمامیت‌خواهی در دیکتاتوری یک حزب نیست، بلکه بیشتر ناشی از جنبش بی‌هدف توده است. همچنین حکومت تمامیت‌خواه مرکز قدرت را از ارتش به پلیس منتقل می‌کند. علاوه بر این سیاست خارجی‌ای را پیگیری می‌کند که آشکارا به سمت سلطۀ جهانی هدایت شود. او در صفحه ۴۶۲ می‌گوید تمامیت‌خواهی یعنی مشروعیت بدون قانون.

یکی از کارهایی که معمولاً حکومت‌های تمامیت‌خواه انجام می‌دهند این است که رعایت قانون را با قوانین تاریخی یا طبیعی جایگزین می‌کنند. مثل این ایده در دیدگاه سوسیال ناسیونال که مدعی است تسلط افرادی خاص بر جهان از پیش مقدر شده است و از این منظر، نیرویی خارج از انسان‌ها آن‌ها را به حرکت درمی‌آورد. آرنت در اینجا از داروین و مارکس به‌عنوان نمونه‌هایی از این ایدۀ عمیقاً دردسرساز یاد می‌کند.

قوانین واقعیِ خاص یک موضوع، جایگزین وحشت محض می‌شود و به قول آرنت قانون طبیعت یا تاریخ جای آن‌ها را می‌گیرد. در هرم قدرت، شما چه بالا باشید و چه پایین، توسط نیروهایی به حرکت درمی‌آیید. وحشت جوهرۀ سلطۀ تمامیت‌خواهی است. او در صفحۀ ۴۶۴ اشاره می‌کند که وحشت باعث می‌شود فکر کنیم چیزی جز آلت دست طبیعت یا تاریخ نیستیم.

ما آزاد نیستیم. وحشت، آزادی و سرچشمۀ آن را از بین می‌برد. یکی از راه‌هایی که این کار را انجام می‌دهد از طریق کاهش ظرفیتمان برای کنش‌ورزی به‌عنوان سومین و بالاترین سطح زندگی عملی است. به یاد بیاورید که تفکر یکی از اجزای کنش است. از نظر آرنت تمامیت‌خواهی ظرفیتمان برای آزاد‌اندیشی را تا حدودی تضعیف می‌کند، زیرا باعث می‌شود تمایز بین واقعیت و افسانه را زیر سؤال ببریم و نتیجه بگیریم که هیچ تمایزی واقعی بینشان وجود ندارد. او در صفحه ۴۷۴ می‌گوید که سوژۀ مطلوب حکومت تمامیت‌خواه آدمِ متعصبِ متقاعد شده‌ای نیست که معتقد باشد «سوسیال ناسیونال بهترین فلسفۀ سیاسی است و او به آن اعتقاد و اعتماد دارد.» نه! فرد مطلوبِ حکومت تمامیت‌خواه شخصی است که دیگر، واقعیت و افسانه یا درست و نادرست برایش تفاوتی ندارد. یعنی برای چنین فردی هیچ تمایز دقیقی برای تشخیص درستی یا نادرستی دیدگاه‌ها وجود ندارد.

سخنم را با بیان مختصری دربارۀ ایدئولوژی‌ها که آرنت در اینجا به آن می‌پردازد به پایان می‌برم. او می‌گوید ایدئولوژی‌ها ذاتاً تمامیت‌خواه نیستند؛ ولی عناصر تمامیت‌خواهی را دارا هستند. ایدئولوژی «ایسمی» است که می‌تواند هر چیزی را از فرضی اولیه استنتاج کند. ایدئولوژی‌ها از رویکرد علمی سرچشمه می‌گیرند و وانمود می‌کنند که فلسفه‌ای علمی هستند. هر چیزی حول اصل خاصی (مثلاً روح در فلسفۀ هگل) سازماندهی شده است. آن‌ها ادعا می‌کنند اسرار کل روند تاریخ را می‌دانند. از نظر آرنت، ایدئولوژی‌ها بسیار دردسرساز هستند؛ زیرا با غل‌وزنجیری از استدلال، باعث کاهش آزادی‌مان می‌شوند. ایدئولوژی‌ها می‌توانند همه چیز را توضیح دهند؛ نه فقط توضیح، بلکه توجیه کنند.

ادعای تبیین همه چیز که در ایدئولوژی‌ها می‌بینیم به بی‌نیازی‌شان از تجربه ربط دارد. ایدئولوژی نیازی به تجربه نمی‌بیند، زیرا تنها کاری که انجام می‌دهد توضیح پدیده‌ها از طریق استنتاج از اصول کلی انتزاعی پیشینی است. برای مثال، فکر می‌کنم آرنت در صفحه ۴۷۱ به چیزی شبیه به این اشاره می‌کند: «حقایق جایگزین» که در ایدئولوژی، واقعیت‌های مختلف می‌توانند حقیقتشان را مطابق با ادعاهایشان تغییر دهند. کسی را که به تئوری توطئه باور دارد در نظر بگیرید. او همواره می‌تواند باوری را که با نظام باورهایش در تضاد است با اعتقادی دیگر که آن تضاد ظاهری را معنادار می‌کند سازگار کند و بگوید که در واقع باز هم توطئه‌ای در کار است.

نهایتاً اینکه ایدئولوژی‌ها همان‌طور که آرنت آن‌ها را توصیف می‌کند، انسجامی غیرواقعی دارند. او خاطرنشان می‌کند که واقعیت به‌خودی‌خود منسجم نیست و بنابراین؛ هر زمان توانستیم از تاریخ یا طبیعت تصویری کاملاً منسجم پیدا کنیم، خود را در موقعیتی بسیار دردسرآفرین قرار داده‌ایم که اجازه نمی‌دهد واقعیت به ما درس بدهد. در چنین شرایطی تلاشمان این است که همه چیز را در مجموعۀ اصول ازپیش‌تعیین‌شده‌ای که از اصلی فراگیر استنتاج شده‌اند، جاسازی کنیم؛ اما این کار تناسبی با ماهیت آشفتۀ جهان، آن‌چنان که هست، ندارد؛ از جمله با ویژگی نامنسجم و پیش‌بینی‌‌ناپذیر آزادی انسان هم‌خوانی ندارد.

*استادیار فلسفه دانشگاه ایالتی پلی‌تکنیک کالیفرنیا

شکل و شمایل بی‌فرهنگی

امیرحسین فدایی
امیرحسین فدایی

آن هنگام که بهرام بیضایی می‌گوید «ما آن چیزی هستیم که تولید می‌کنیم» حتماً منظورش هنر بوده است. اگر از این منظر به هنر که محصول نهایی فرهنگ است، بنگریم، درخواهیم یافت که نسبت به بیست سال پیش، دچار افول محسوسی شده است. کارهای هنری بیشتر به همت تک‌چهره‌ها و با هزینه‌های شخصی صورت می‌گیرید. فرهنگ‌سراها رونق سابق را ندارند؛ خانهِ جوان به یک مقر نظامی تبدیل شده است. کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان که با نیتی اهورایی تأسیس شد و زمانی نخبه‌هایی همچون عباس کیارستمی و بهرام بیضایی و نورالدین زرین کلک و مستعدترین موسیقی‌دانان را در خود جای داشت، اکنون به حدی از بیهودگی رسیده که گاه و بیگاه صحبت از انحلال آن می‌رود. اگر فضای فرهنگی و جو هنری کم‌رنگ شود، لاجرم چیز دیگری جای آن را خواهد گرفت؛ و آن چیز دیگر هر چه هست فرهنگ نیست، بی‌فرهنگی است. این بی‌فرهنگی چه شکل و شمایلی دارد؟

ویلیام فون هیپل استاد دانشگاه ایالتی اوهایو در کتاب «جهش اجتماعی» می‌گوید: منطق زندگی، اساساً گود رقابت جنسی است. زندگی جانداران جملگی حول تلاش برای انتخاب شوندگی می‌گردد. در جامعهِ پیش از پیدایش شهرها، توفیق لزوماً به معنای شکست و از میدان به درشدن رقیب است و معیار انتخاب شوندگی هم معمولاً قوه بدنی است که یا در گلاویز شدن با رقیب متبلور می‌شود یا توحش یکی موجب مرعوب شدن دیگری می‌شود؛ بی‌فرهنگی چنین شکلی دارد. مع‌الوصف، فرهنگ چیزی است که رقابت بر سر انتخاب شدن را از وحشی‌گری اندکی دور می‌کند. تلاش می‌کند معیار برتری و انتخاب شوندگی، فقط و فقط در قوه توحش نباشد. حتی اگر قوه بدنی و توان جسمی هم معیار باشد، به‌وسیله قواعد ورزشی، قانون‌مند شده است. فرهنگ، ارزش‌های انسانی را در صدای دل‌انگیز، در خط خوش، در نقاشی چشم‌نواز، در نوای گوش‌نواز، در شعر روح‌انگیز هم قرار می‌دهد. درجه و میزان فرهنگ یک جامعه را می‌توان با در نظر گرفتن تنها دو مورد سنجید. یکی جایگاه هنر و دیگری وضعیت و جایگاه زنان. در بعد شخصی نیز این دو نکته صادق است. میزان فرهنگ یک انسان را نیز می‌توان از نگاهش به زنان و میزان ارجی که برای هنر قائل است سنجید.

فضا جامعه، خلأ را تحمل نمی‌کند. اگر فضای جامعه از فرهنگ دوستان و هنرمندان خالی شود، اگر هنر و ادب و فرهنگ، سنگ میزان نباشد لاجرم با چیز دیگری پر می‌شود؛ و آن چیز دیگر به‌طور عینی اوباشی و وحشی‌گری است. در ده‌ ساله‌ای اخیر شاهد هستیم که دوباره بساط لات‌ها و در یک کلام اراذل و اوباش پهن شده است و صراحتاً به تبلیغ ارزش‌هایشان روی آورده‌اند و دردناک‌تر اینکه سریال‌ها و فیلم‌هایی هم اخیراً بر مبانی نمایش ارزش‌های اوباش‌ها و لات‌ها ساخته شده است. فیلم‌سازی و صنعت سرگرمی بیش از آنکه به جامعه و ارزش‌های هنری وفادار باشد از منطق بازار تبعیت می‌کند. تهیه کننده می‌داند که فیلمی که لات‌بازی و الواتی گری در آن جلوه‌گر باشد، فروش بیشتری دارد. این‌ها همه نشان از آن دارد که ادب و فرهنگ و هنر دیگر اولویت جامعه نیست. فرایند به حاشیه رانده شدن هنر و هنرمندان، ابتدا از کاهش توان مالی آغاز می‌شود. سپس ضعف قانون، سپس افول سرمایه‌های اجتماعی، سپس گسترش ترس است که یکی از پی دیگری رخ می‌دهند. گسترش ترس، امنیت را بر هنر اولویت می‌دهد. بازار عرضه و تقاضایی شکل می‌گیرد و عده‌ای به دنبال خرید امنیت هستند و عده‌ای فروشنده امنیت. تأمین امنیت سکه بازارمی شود و خرده‌پاها در محله و کوی و برزن، امنیت می‌فروشند و تجار و بنکداران، در جلسات سیاست‌گذاری! زمانی که ترس تسری پیدا کند، همه نگاه‌ها هم لاجرم امنیتی می‌شود. سیاست‌مداری هم که مسئول فرهنگ کشور است نیز با عینک امنیتی به هنر نگاه می‌کند.

محمد حسینی که زمانی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی بود در پاسخ به انتقادی درباره عدم صدور مجوز برای کتب شعر، با قیافه و لحنی کاملاً حق به‌جانب گفت: چطور می‌توان به شاعری مجوز داد که تاکنون حتی یک بیت شعر درباره فلسطین نگفته است؟ حال شما قیافه آن شاعر نگون‌بخت را تصور کنید که به کنج عزلت نشسته و چشم به افق دوخته و با استمداد از اسباب لامسه و اعصاب ادراکی و قوای حسی و بسیج جهاز هاضمه و امعا و احشا درونی و بیرونی و غیره ذالک، عزم خود را جزم و نفس خود را حبس نموده تا شعری درباره فلسطین بگوید! نگاه دولتی و سیاسی به فرهنگ و هنر، از دریچه سیاست زدگی و ایدئولوژیک، حتماً ضد هنر است و صد البته نقض غرض. از این رو که حتی اگر با چینش کلمات و پس و پیش کردن اصوات و صامت‌ها، هزل و هجو و هذیانی تولید شود، نه کمکی به مظلوم فلسطینی می‌کند و نیشتری به ظالم غاصب. مقوله فرهنگ و هنر، بی‌دردسرترین فضا برای خیال‌پردازی‌های ایدئولوژیک است. مثلاً در حوزه انرژی و برق و اقتصاد نمی‌توان رؤیاپردازی کرد، زیرا اثرات آن به سرعت روشن شدن لامپ هویدا می‌شود. اثرات سوء مدیریت سیاسی و سازمانی در حوزه فرهنگ و هنر، چند سالی طول می‌کشد تا پدیدار شود و اگر اثر مخربی داشته باشد سال‌ها و یا قرن‌ها طول می‌کشد تا بازسازی شود. وانگهی فرهنگ و هنر در ایران همیشه چیزی فراتر از تعریف رایج آن بوده است.

عبدالحسین زرین‌کوب به تفصیل می‌گوید که فقط ایرانی بودن کافی نیست، بلکه باید بدانیم چگونه می‌توان ایرانی نبود! در فرازی می‌گوید در طول و تطور تاریخ، ایرانیان هرگز نه به نام دین و نه بنام آزادی، ملتی دیگر را قتل‌عام نکرده‌اند و به اسارت نبردند. بلکه این دیگران بودند که برای داشتن فلسفه‌ای برای زندگی به حکمت ایرانیان پناه می‌بردند. در ایران همه چیز رنگ فرهنگی به خود می‌گیرد و دیر یا زود، هنری می‌شود. در ایران حتی دین هم فرهنگی شده است. اساساً دین و مذهب نمی‌تواند کارکرد فرهنگ را داشته باشند بلکه جزئی از فرهنگ هستند. عبارت «فرهنگ دینی» مغالطه است و همچون عبارات «اقتصاد اسلامی» و «مدیریت جهادی»، لغت‌سازی‌ای بیش نیست. ما «دین فرهنگی» داریم و اسلام فرهنگی ساخته‌ایم. ایرانیان بودند که اسلام را مجهز به علم کلام و فن صرف و تشخیص نحو کرده‌اند و به عرفان صفایش دادند و به انصاف متبرکش کردند و به مدارا متصف و به شعر و معماری مزین و به معنویت حیاتش دادند. نیک دیده‌ایم که حتی در قرن حاضر، اسلام در دست دیگران، ادباری جز داعش و القاعده و بوکوحرام ندارد.

باز گردیم به شعری درباره فلسطین. اگر مسئله را ظلم در نظر بگیریم، چونان که سرزمینی غصب شده، یا خون به ناحق ریخته شده یا ناموس دزدیده شده و یا تقبیح نژادپرستی باشد، این هنر است که بی‌هیچ تطمیع و تهدیدی، دودمان ظلم و نژادگرا را با شعبده‌ای از جادوی کلمات و تعابیر و یا طوفانی از آهنگ‌ها و نواها، به باد خواهند داد، نه نیازی به اصرار شاه است و ابرام وزیر، نه فریاد نفرین کارگر است و نه غریو ناسزا کارساز؛ که هرگز ما نه بر شمشیر دعا کرده‌ایم و نه بر خون آرزو.

آماده شدن استاندارد برای آینده

مترجم: آروین ایلاقی
مترجم: آروین ایلاقی

مدارس در جایگاهی منحصر به فرد قرار دارند. آن‌ها توانایی شکل دادن به آینده دانش آموزان را به بهترین و بدترین نحو در هر لحظه از زندگی آن‌ها دارند. حال که دانش آموزان به مدرسه بازگشتند باید بدانند چگونه مدارس می‌توانند آن‌ها را برای آینده آماده کنند و چه قدم‌هایی باید بردارند تا موفقیت خود را تضمین کنند. در این مطلب به بررسی دوازده جنبه از آموزش که به دانش‌آموزان در آماده شدن برای آینده کمک می‌کنند پرداخته شده است.

آیا دانش آموزان باید نگران آینده‌شان باشند؟

پیش‌بینی آینده مشکل است و برای دانش‌آموزان نیز دشوار است که خود را در حرفه‌های ایده‌آل خود ببینند. با این حال، آموزش یک عامل حیاتی در تعیین موفقیت است. دانشگاه‌ها از نمرات برای نشان دادن احتمال موفقیت فرد در زمان درخواست شغلی یا امکان تحصیل در مقاطع بالاتر استفاده می‌کنند؛ با این حال نیاز نیست تمرکز اصلی دانش‌آموز نمره باشد. دانش‌آموزان باید درباره آینده‌شان فکر کنند اما نیاز نیست نگران آن باشند. در این مورد والدین و مدارس نقش مهمی به‌عنوان مشوق دارند.

آیا تحصیل تنها راه ساخت آینده‌ای روشن است؟

بسیاری احساس می‌کنند که تحصیل تنها راه برای ساخت آینده‌ای روشن است؛ اما این درست نیست زیرا برای رسیدن به موفقیت و خوشبختی، به چیزی بیش از یک آموزش عالی نیاز است. دانش‌آموزان به ارزش‌های فردی و اجتماعی نیاز دارند، در غیر این صورت نمی‌توانند در زندگی خود خارج از مدرسه موفق باشند. برای اینکه دانش‌آموزان بتوانند با آینده‌شان روبرو شوند، نیاز به ارتباط و همکاری با سایر افراد دارند. مدارس شاید به دانش‌ آموزان آموزش ندهد که چگونه کار پیدا کنند یا پول صرفه‌جویی کنند، اما درس‌های ارزشمندی ارائه می‌دهند.

۱- مدارس مهارت‌های زندگی را آموزش می‌دهند…

دانش‌آموزان از طریق مدرسه و کلاس‌هایشان یاد می‌گیرند چگونه آشپزی کنند، خود را تمیز کنند و لباس بپوشند. همچنین مهارت‌های اجتماعی خود را با مشارکت در پروژه‌ها یا فعالیت‌های گروهی با سایر دانش‌آموزان ارتقاء می‌دهند. آنچه که گفته شد تنها یک نمونه از مهارت‌های زندگی است که آن‌ها یاد می‌گیرند و در آینده حرفه‌ای و شخصی‌شان از آن بهره می‌برند.

۲- مدارس مسئولیت‌پذیری را آموزش می‌دهند…

دانش آموزان از دوره ابتدایی به انجام تکالیف و وظایف مدرسه عادت کرده‌اند، از توزیع کاغذ در کلاس گرفته تا خرید کردن از بوفه. آن‌ها به‌تدریج یاد می‌گیرند که پولشان را الکی خرج نکنند زیرا یاد گرفته‌اند پس‌انداز و برنامه‌ریزی کنند و هوشمندانه پول خود را صرفه‌جویی کنند.

۳- مدارس اخلاق کاری را آموزش می‌دهند…

مهم‌ترین چیزی که مدارس می‌توانند انجام دهند، آموزش اخلاق کاری به دانش‌آموزان است تا به موفقیت آن‌ها در حرفه‌ آینده‌شان کمک کند. در مدرسه، به دانش آموزان مسئولیت انجام وظایف پیچیده با مجموعه‌ای از دستورالعمل‌ها در مدت‌زمانی معین داده می‌شود.

۴- مدارس ارزش‌های اخلاقی را آموزش می‌دهند…

نگرانی‌هایی از چگونگی تدریس ارزش‌های اخلاقی در مدارس وجود دارد زیرا بسیاری از افراد مطمئن نیستند که آیا دین باید بخشی از فرآیند آموزش باشد یا خیر. با این حال، بسیاری از مدارس هنوز ارزش‌های اخلاقی مانند راستی و ایمان را تدریس می‌کنند که برای یک آینده روشن ضروری است.

۵- مدارس هنر را آموزش می‌دهند…

بسیاری از افراد در مورد اینکه آیا هنر باید بخشی از برنامه آموزشی مدارس باشد یا خیر، به مباحثه می‌پردازند، اما مهم است که به یاد داشته باشیم در چند دهه گذشته، تعداد مشاغل مرتبط با طراحی و خلاقیت افزایش چشمگیری یافته است.

۶- مدارس فرهنگ‌ها، رسومات و مسئولیت‌های بین‌المللی را آموزش می‌دهند…

یکی از نکات حیاتی که مدارس به دانش‌آموزان آموزش می‌دهند، درک کردن افراد با پیش‌زمینه‌های مختلف و همدردی با آن‌هاست. این به دانش آموزان کمک می‌کند که با ایجاد اتحاد در جوامع خود، دیوار تفاوت‌ها را از میان خود و دیگران بردارند.

۷- مدارس به توسعه تفکر خلاق می‌پردازند…

یکی از راه‌هایی که مدارس دانش‌آموزان را برای آینده آماده می‌کنند، پرورش تفکر خلاق در آن‌هاست است. افراد دارای تفکر خلاق قادرند راهکارهای نوآورانه برای مسائل پیدا کنند و توانایی حل چالش‌های پیچیده‌ای را داشته باشند که شاید دیگران نتوانند حل کنند.

۸- مدارس آموزش می‌دهند که شکست کلید موفقیت است…

یکی از اصولی که مدارس آموزش می‌دهند این است که شکست، کلید موفقیت است. این به معنای آن است که دانش‌آموزان می‌توانند از اشتباهات و شکست‌های خود درس‌ بگیرند و با موفقیت چالش‌هایی که با آن‌ها روبرو می‌شوند را پشت سر بگذارند.

۹- مدارس صبر را در دانش‌آموزان تقویت می‌کنند…

صبر یکی از ویژگی‌های اساسی است که افراد می‌توانند داشته باشند. مدارس به دانش‌آموزان آموزش می‌دهند که صبور باشند و این رفتار را با اختصاص زمان به آن‌ها برای ارزیابی‌ها یا پروژه‌هایی که ممکن است بیش از یک روز زمان ببرد، نمایش می‌دهند. حتی وقتی کودکان با هرگونه دعوا یا جدالی مواجه می‌شوند، سعی می‌کنند تا آرامش خود را حفظ کنند تا از عواقب آن جلوگیری کنند. این رویکرد نیز در آینده آن‌ها تأثیرگذار خواهد بود.

۱۰- مدارس سعی می‌کنند که دانش‌آموزانی چند پتانسیلی را پرورش دهند...

این شامل آموختن مفاهیم آکادمیک و اطمینان از این است که آن‌ها با دیگر افراد جامعه سازگاری داشته باشند می‌شود. با توانایی بهتر در ارتباط برقرار کردن، دانش‌آموزان می‌توانند با ذهنیتی باز در مورد اتفاقات اطرافشان تفکر کنند و با ذهنی باز به کارهای خودشان بپردازند.

۱۱- برنامه‌های ورزشی مدرسه باعث بهبود سلامتی و افزایش سطح انرژی دانش‌آموزان می‌شود…

دانش‌آموزان نیاز به آموزش گسترده دارند و این شامل سلامتی جسمی آن‌ها نیز می‌شود. مدارس اغلب برنامه‌های ورزشی ارائه می‌دهند تا سطح سلامتی دانش آموزان را بهبود بخشند و در عین حال همکاری تیمی و مهارت‌های رهبری را در دانش آموزان پرورش دهند.

۱۲- مدارس مهارت‌های رهبری و ارتباطی را بهبود می‌بخشند…

در دنیای امروز، دانش‌آموزان باید توانایی برقراری ارتباط مؤثر برای داشتن عملکردی مناسب را داشته باشند. آن‌ها باید این مهارت‌ها را از سنین کودکی یاد بگیرند تا زمانی که از مدرسه فارغ‌التحصیل شده و وارد بازار کار می‌شوند، این مهارت‌ها به‌طور طبیعی در آن‌ها شکل گرفته باشد. مهارت‌های رهبری و ارتباطی دانش آموزان از طریق مشارکت در پروژه‌ها، برنامه‌های مدرسه، مسابقات و غیره بهبود خواهد یافت.

به طور کلی، مدارس نقش حیاتی در تضمین این دارند که دانش‌آموزان افرادی با توانمندی‌های گسترده باشند. با ارائه یک آموزش جامع که شامل دانش تحصیلی و مهارت‌های اجتماعی است، مدارس به دانش‌آموزان کمک می‌کنند تا بهتر بفهمند و با دنیای اطراف خود در ارتباط باشند. علاوه بر این، برنامه‌های ورزشی ارائه شده توسط مدارس نه‌تنها به بهبود سلامتی جسمانی کمک می‌کنند، بلکه ویژگی‌های مهمی مانند همکاری و رهبری را در دانش آموزان تقویت می‌کنند. با اولویت دادن به توسعه جامع دانش‌آموزان، مدارس به رشد و موفقیت کلی آن‌ها کمک می‌کنند.

منبع:

«۱۲ Ways Schools Are Preparing Students for Their Future» Orchids,ww.w.orchidsinternationalschool.com/blog/child-learning/school-preparation. Accessed ۲۵ Oct. ۲۰۲۳.

اینجا جای مسابقه نیست

نادیا امین زاده
نادیا امین زاده

کارشناسی علوم تربیتی

به یاد دارم در طول سال‌های تحصیلم در دانشگاه استادی داشتیم که همیشه به ما یادآوری می‌کرد که باید کودکان را جوری آموزش دهیم که بدون زور و اجبار خانواده در اجتماع مطابق قوانین و هنجارها رفتار کنند.

منظور او این بود که باید رفتار درست و مطابق با ارزش‌ها در وجود کودک نهادینه شده باشد طوری که بدون هیچ گوشزد و اصراری رفتار درست را انجام دهد.

تکه چوبی روی تخته می‌کشید و می‌گفت با زور و اجبار نمی‌توان یک کودک را تربیت کرد. شاید بتوان مدت کوتاهی او را مطیع بار آورد اما نهادینه شدن یک اصل در وجود کودک با این روش‌ها حاصل نمی‌شود.کودکی که به خاطر ترس و به خاطر دوری از تنبیه دل به کاری می‌دهد که ما می‌خواهیم، در موقعیتی دیگر رفتاری را نشان می‌دهد که با انتظارات ما کاملاً متفاوت است.

بعدها که سر و کارم با کودکان بود می‌توانستم به‌وضوح آنچه را که استاد بیان می‌کرد و شاید آن روزها برایم چندان قابل درک نبود را عیناً ببینم و درک کنم.گاهی می‌دیدم که کودک رفتار اشتباهی را که سایرین برای انجامش توافق نظر داشتند انجام نمی‌داد و به‌راحتی از کنار آن می‌گذشت فقط و فقط به این دلیل که می‌دانست آن رفتار اشتباه است و این همان نهادینه شدن بود همان چیزی که یک اصل مهم آموزشی را در بردارد.

وقتی از فرهنگ صحبت می‌کنیم منظورمان آن رفتارها و باورهایی است که مطابق با قوانین و هنجارهای اجتماعی است.

اینکه فرد تا چه حد رفتار درست و مطابق هنجارهای اجتماعی را از خود در موقعیت‌ها و شرایط مختلف بروز می‌دهد به همین مفهوم باز می‌گردد.فرهنگ را از طریق آموزش به افراد می‌آموزند، از همان سنین کودکی در مدارس و خانواده فرد با رفتارهای درست و متناسب با اصول اجتماعی آشنا می‌شود اما اینکه چقدر بر آن اصول و رفتارهای درست پایبند می‌ماند برمی‌گردد به چگونگی آموزش‌ها و اینکه ما چقدر در این راه موفق بودیم را سال‌ها بعد در رفتارهای جوانانی باید جست‌وجو کرد که قرار است بخشی از یک جامعه باشند.

به عبارت دیگر نظم اجتماعی هماهنگی، تعادل و انسجام روابط اجتماعی را به ذهن می‌رساند این نظم نبود انحراف از هنجارهای اجتماعی در رفتار افراد است و نشأت گرفته از فرهنگ پذیری و جامعه‌پذیری فرد است رفتاری که جامعه برای تداوم حیات خود به این نظم نیازمند است.

برای اینکه انسان‌ها بتواند به‌عنوان یک مجموعه در کنار یکدیگر زندگی کنند باید به این نظم و اصول و قوانین حاصل از آن پایدار باشند.

پس برای رسیدن به چنین هدفی آموزش فرهنگ پیش‌نیاز هرگونه اقدامی است.

اگر فرهنگ پذیری و آموزش رفتارهای درست اجتماعی در راستای رسیدن به هدف نظم اجتماعی از دوران کودکی به شیوه اصولی کار شود بیشترین ثمرات را به بار می‌آورد. همان‌طوری که جان لاک در نظریات خود دوران کودکی را مانند لوحی سفید می‌داند که هر آنچه در آن حک شود تا همیشه بر وجود فرد باقی می‌ماند زیرا ذهن آدمی هنگام تولد آن‌قدر پاک و بی‌آلایش است که هیچ‌گونه فکر ذاتی در آن نقش نبسته است و آموزش درست همانا حک شدن بر این لوح سفید است.

تجربیاتی که از کار کردن در مراکز گوناگون آموزشی دارم به من نشان داد که در بسیاری از مراکز آموزشیِ ما بیشتر حس رقابت و میدان مسابقه‌ای به راه افتاده که هر مرکز نسبت به دیگری در تکاپو است که آموزش‌های فراتر از نیاز یک کودک را جوری به کودک بخوراند که در چشم والدین بیشتر جلوه گری کند و شاید با کودکانی روبرو بودم که از لحاظ آموزشی بسیار غنی اما از لحاظ مهارت‌های زندگی. فرهنگ برخورد در جامعه و رفتار درست و مناسب با مقتضیات هر مکان کودک هیچ بهره‌ای نبرده بودند شاید گوشه‌ای از این مشکل به والدین کودک برمی‌گردد والدینی که کودک را به کلاس‌های مختلف آموزشی می‌فرستند و از مدرسه و سایر مراکز آموزشی تقاضای بالاترین مهارت‌های آموزشی را دارند غافل از اینکه کودک حتی ذره‌ای از آداب اجتماعی و رفتارهای مناسب را نمی‌داند و حتی در انجام مهارت‌های خودیاری دچار مشکل است.

همه ما دوست داریم از نظر فرهنگی خودمان و فرزندانمان رفتارهای درست و بجایی داشته باشیم اما چقدر در این راستا برای فرزندان خودمان زمان می‌گذاریم و فرهنگ پذیری و رفتار مناسب با هنجارها را به او می‌آموزیم.

والدینی که خودشان رفتار مناسب و موجهی در برابر کودک ندارند و کودک نظاره‌گر رفتار آن‌ها می‌باشد چه توقعی از رفتارهای سازنده و درست این کودک در آینده به‌عنوان عضوی از یک اجتماع دارند و شاید این چیزی است که زمانی که صحبت از فرهنگ، هنجارها و باورهای درست اجتماعی به میان می‌آوریم جای تأمل دارد!

مملکت بی‌قانون نیست...

امید سلطانی
امید سلطانی

مقدمه

مملکت قانون نداره! جمله‌ای که زیاد از سمت مردم به گوش می‌رسد. گویی که تمام کائنات دست به دست هم داده است تا حقی از ایشان ضایع شود، اما به‌راستی آیا قضات در مقام قضاوت علم غیب دارند که نیت درونی افراد را متوجه شوند یا اینکه زمان کافی دارند که تحقیق و بررسی کامل و میدانی در مورد موضوع دعوای مطرح شده انجام دهند. در واقع این‌طور باید گفت که مملکت قانون دارد، اما شما سراغ متخصص قانون نرفته‌اید! و گمان کرده‌اید که با چند جمله صحبت عامیانه و مشورت با پسرخاله و عمو و دایی می‌توانید از حق خود دفاع کنید، دادخواست مطرح شده از سوی شما و دفاعی که در جلسه دادگاه انجام می‌دهید باید به صورت قانونی و مستند باشد و اگر چنین برداشت کرده‌اید که بدون استفاده از وکیل دادگستری می‌توانید این مهم را انجام دهید، در آینده جزء همان دسته از افراد می‌شوید که بعد از خارج شدن از دفتر دادگاه یا صدور رأی، از زمین و زمان شاکی هستند که چرا چنین شد. از سویی این روزها همه ما مشکلات خاص خودمان را داریم و دوست نداریم زمانی که یک مشکل به مشکلمان اضافه می‌شود، ذهنمان درگیر آن شود و مسائل مربوط به آن را در کنار سایر مشکلات نیز پیگیری کنیم. در این یادداشت کوتاه مواردی را بررسی می‌کنیم که نشان‌دهنده لزوم استفاده از وکیل یا حداقل مشورت با وکیل قبل از هرگونه اقدام قضایی می‌باشد.

علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد

شاید پیش خودتان فکر کنید که ابتدا خودتان دادخواست یا شکوائیه را مطرح کنید و در ادامه چنانچه نیاز باشد از وکیل دادگستری جهت حضور در دادگاه و ادامه روند دادرسی استفاده کنید؛ اما این نکته را باید بدانید که شالوده اصلی یک دعوا متن دادخواست هست و اگر شما در تنظیم دادخواست دقت کافی را به عمل نیاورده باشید در ادامه روند رسیدگی به مشکل برمی‌خورید، عنوان خواسته مناسب و متناسب با دعوای شما از جمله مواردی هست که باید با بررسی جزئیات کامل موضوع پرونده شما قید شود؛ و چنانچه بدون مشورت با وکیل این کار را انجام دهید احتمال اینکه دعوای شما با صدور قرار عدم استماع همراه شود بسیار است. قرار عدم استماع نیز به صورت کوتاه به این معنا هست که دادگاه فارغ از اصل دعوای مطرح شده توسط شما، دادخواست شما را واجد شرایط لازم با موضوع دعوا تشخیص نداده است و از رسیدگی امتناع می‌کند؛ و در این زمان تمامی هزینه‌هایی که توسط شما صورت گرفته و همین طور زمانی که صرف کردید به هدر می‌رود.

دفتر خدمات قضایی، دفتر وکالت نیست!

با الکترونیکی شدن موضوعات مختلف در کشور، قوه قضائیه نیز در همین راستا اقدام به انجام خدمات غیرحضوری یا بعضاً خدماتی بدون مراجعه به دادگاه کرده است و هوشمند سازی قوه قضائیه یکی از راهبردهای اصلی این نهاد برای ایجاد تحول در ارائه خدمات قضایی به مردم است. با تأسیس دفاتر خدمات قضایی شما می‌توانید دعوای خود را هر کجای ایران که باشید در یکی از دفاتر خدمات قضایی مطرح نمایید، از جمله خدمات این دفاتر می‌توان به تنظیم دادخواست و شکوائیه، چاپ و تحویل برگه‌ها و اوراق قضایی، ویرایش اطلاعات سامانه ثنا و خدمات از این قبیل اشاره کرد. لذا دفاتر الکترونیک خدمات قضایی، برای سرعت بخشیدن به روند دادرسی ایجاد شده‌اند؛ اما با گذر زمان متأسفانه یکی از معضلات مردم در مراجعه به دفاتر خدمات قضایی این هست که هدف اصلی این دفاتر که سرعت بخشیدن به روند دادرسی است را فراموش می‌کنند و این دفاتر را با دفتر وکالت اشتباه می‌گیرند و بدون آنکه از قبل متن دادخواست یا شکوائیه خود را تنظیم کرده باشد به این دفاتر مراجعه می‌کنند و با چند جمله کوتاه در مورد پرونده خود از مسئول باجه مدنظر می‌خواهند که دادخواست ایشان را تکمیل کند، از سویی متأسفانه برخی دفاتر نیز با حضور مراجعه‌کنندگان جهت کسب درامد بیشتر با توجه به اینکه بعضاً سواد حقوقی لازم را ندارند اقدام به مشاوره حقوقی به مراجعه‌کنندگان می‌کنند و تمام این‌ها باعث می‌شود شما به عنوان مراجعه کننده متضرر شوید، چراکه بعداً چنانچه دادخواست شما رد شود طبیعتاً مسئول دفتر خدمات قضایی پاسخگو نخواهد بود بلکه تمام مسئولیت به عهده شما هست. پس بهتر است قبل از مراجعه به دفتر خدمات قضایی با یک وکیل مجرب مشورت کنیم و سپس از طریق دفاتر خدمات قضایی اقدام به ثبت دعاوی لازم نماییم.

ویژگی‌های یک وکیل خوب

مسائل حقوقی عمدتاً پیشرفته و تخصصی هستند و نمی‌توان به‌راحتی و بدون کمک از وکیل دادگستری از پس آن‌ها برآمد. برای حل کردن مشکلات حقوقی خود و یا دریافت مشاوره حقوقی نیاز به مراجعه به یک وکیل داریم.اگرچه پیدا کردن یک وکیل خیلی راحت و به‌آسانی امکان‌پذیر است اما شناخت یک وکیل خوب و خبره، قطعاً کار دشواری است. در صورتی که بدون راهنمایی افراد متخصص در زمینه‌های مختلف حقوقیبخواهیم با این گونه مسائل درگیر شویم ممکن است نه‌تنها موفق به حل مشکل خود نشویم؛ بلکه ضرر و زیان‌های بزرگی را نیز بر خود تحمیل نماییم. به همین علت باید بدانیم که ویژگی‌های یک وکیل خوب چه مواردی هست و ما در زمان وقوع مشکل بهتر است به کدام وکیل مراجعه کنیم.

یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های یک وکیل خوب این هست که به هیچ عنوان نتیجه دعوای شما را تضمین نمی‌کند، باید بدانیم که وکلا تمام تلاش خود را از مجرای قوانین و مقررات انجام می‌دهند تا شما را به حق خود برسانند اما جایی که یک شخص به عنوان وکیل این ادعا را دارد که می‌تواند نتیجه دعوای شما را تضمین کند باید در سپردن پرونده خود به این شخص دقت نمایید. دومین ویژگی یک وکیل خوب امین بودن می‌باشد، وکیل خوب باید محرم اسرار موکلش باشد و هرگز اطلاعات و اتفاقات موکل خود را حتی بعد از اتمام پرونده پیش هیچ فردی افشا نکند. هنگام انتخاب یک وکیل هرگز این مورد را پشت گوش نیندازید و حتماً به آن دقت کافی داشته باشید. سومین نکته در انتخاب یک وکیل خوب این است که دارای سواد علمی لازم و اطلاعات به روز باشد، از آنجایی که قوانین و مقررات پی د ر پی دارای اصلاحات و الحاقات زیادی می‌باشند، به همین جهت وکیل انتخابی شما باید دارای اطلاعات حقوقی به روز باشد، پس صرف اینکه فلان وکیل چند سال سابقه وکالت دارد به معنای این نمی‌باشد که ایشان حتماً وکیل موفقی هستند، چه‌بسا یک وکیل که سابقه وکالت زیادی هم ندارد اما دارای اطلاعات کامل‌تر در مورد پرونده شما هست و با اطمینان بیشتری می‌تواند شما را به نتیجه دلخواه برساند. پس دقت نماییم که ملاک ما در انتخاب وکیل، روزهای عادی سال که بخواهیم یا نخواهیم می‌گذرند نباشد! بلکه شخصیت وکیل و مهم‌تر اطلاعات به‌روز وکیل در انتخاب ما تأثیر بیشتری داشته باشد. پس دقت کنیم و پیری و سالخوردگی را نشان از تجربه و جوانی را نشان از بی‌تجربگی و خامی ندانیم.

فریب وکیل نماها را نخورید

با گسترش دعاوی در جامعه، افراد کلاهبردار نیز بیکار ننشسته‌اند و با ترفندهای مختلف اقدام به اخاذی از مردم می‌نمایند، افرادی که خود را وکیل دادگستری معرفی می‌کنند و شما نیز با فرض اینکه ایشان وکیل هستند پول زیادی به شخص مدنظر با این تصور که پرونده شما را از طریق قانونی پیش ببرند پرداخت می‌کنید؛ اما بعداً متوجه می‌شوید که شخص مدنظر اصلاً وکیل نبوده و شما می‌مانید و پول از دست رفته! اما جهت اینکه در دام این افراد قرار نگیرید بهتر است بدانید هنگام انتخاب وکیل سعی کنید با شخص مدنظر به صورت مستقیم صحبت و مذاکره نمایید و به هیچ عنوان به مؤسسات حقوقی جهت رفع مشکل حقوقی خود مراجعه ننمایید، چراکه اکثر این مؤسسات توسط افرادی غیروکیل اداره می‌شود و پرونده شما را با واسطه به وکلای تحت همکاری خود ارائه می‌دهند، این موضوع چند اشکال دارد، اولاً اینکه شما به‌صورت مستقیم با وکیل صحبت نکردید و طرف مذاکره شما کسی است که در دادگاه با شما حضور ندارد و ثانیاً امکان پیگیری پرونده نیز برای شما دشوار می‌شود. پس بهتر است به جای اینکه به مؤسسات حقوقی مراجعه کنیم، مستقیم به دفتر وکیل مدنظر خودمان مراجعه و مشکلمان را در میان بگذاریم، اما نکته خیلی مهم این است که اگر شرایطی پیش آمد که شما در اینکه شخص مدنظر وکیل هست یا خیر مردد بودید، قوه قضائیه یک بستر آنلاین به آدرس "adliran.ir/home/GetLawyer" فراهم کرده است که شما با وارد کردن کد ملی شخص در این سامانه می‌توانید به‌صورت رایگان، وکیل بودن یا نبودن شخص را احراز نمایید؛ و سپس با اطمینان خاطر بیشتری پرونده خود را به ایشان بسپرید و به این صورت در دام افراد وکیل نما قرار نگیرید.

مشاوره حقوقی رایگان

مواجه شدن با مشکلات و مسائل حقوقی، امری بدیهی است و در طول زندگی روزمره، افراد زیادی ممکن است که دچار مسائل حقوقی شوند. برای حل مشکلات حقوقی از طریق قانونی، روش‌های مختلفی تعیین شده است، گاهی مواقع موردی پیش می‌آید که بتوان جهت کاهش اطاله دادرسی (در تعریف اطاله دادرسی باید چنین گفت زمانی که دادرسی و رسیدگی به یک پرونده بنا به دلایلی به شکل غیرمعمولی طولانی می‌شود.) با یک سؤال از وکیل دادگستری از این مورد جلوگیری کرد، جهت مشاوره حقوقی بهترین کار مراجعه به دفتر وکیل مجرب است اما اگر شما جز آن دسته از افراد هست که توانایی مالی جهت مراجعه به وکیل دادگستری ندارید، می‌توانید از طریق بخش معاضدت دادگستری هر شهرستان نسبت به دریافت مشاوره حقوقی رایگان اقدام نمایید. لازم به ذکر است بخش معاضدت در اکثر شهرستان‌ها در دادگستری محل مستقر می‌باشد؛ اما اخیراً مرکز وکلای قوه قضائیه کشور با همکاری دادگستری اقدام به طراحی سامانه‌ای تحت عنوان سامانه مشاوره حقوقی تلفنی ۱۲۹ کرده است، بدین‌صورت که شما می‌توانید در ساعات اداری با تماس با این شماره در عرض نهایت پنج دقیقه از وکلای مجرب به‌صورت رایگان مشاوره حقوقی بگیرید. مزیت دیگر سامانه حقوقی ۱۲۹، تنها رایگان بودن خدمات آن نیست، بلکه از آن جهت که ارائه مشاوره توسط برترین وکلای کشور صورت می‌گیرد، بهره‌مندی از خدمات سامانه می‌تواند برای مردم بسیار مفید و پرکاربرد نیز باشد. مردم در این سامانه می‌توانند مستقیماً اقدام به دریافت مشاوره نموده و با وکلای برتر و حقوقدانان مجرب در این زمینه به گفت‌وگو حقوقی می‌پردازند. لازم به ذکر است این سامانه در حال حاضر در استان کرمان با همکاری اعضای مرکز وکلای قوه قضائیه استان فعال می‌باشد و شهروندان گرامی می‌توانند در ساعات اداری از طریق تلفن ثابت با شماره فوق نسبت به مشاوره حقوقی رایگان اقدام نمایند.